منطقه تاریخی دشت روم

زاگرس گستردیه فخرودورون**دیارش نمونیه پربرف و بارون******دشتروم لنگر گرو سپاه رومی**تاریخه ورق زنیت سی هر ایرونی
چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۲۸ ب.ظ

جنگ تامرادی معبری مخوف

نگ تامرادی معبری مخوف

بیش از یک ماه از لشکرکشی عظیم و همگانی ارتش می‌گذشت و برخوردها و درگیریهای مختصر و شدیدی نیز رخ داده بود و نظامیان علی‌رغم تلفات زیادی که داده بودند، توانسته بودند جنگجویان بویراحمدی را به خاک خویش عقب برانند.

آنان این واقعه را پیروزی بزرگی برای خود می‌دانستند. خبرهای روزنامه‌ها همه حاکی از فتح و فیروزی نظامیان بود. قشون تحت امیر شیبانی،‌ اکنون به نقطه‌ای قدم می‌گذاشت که طبق گفته سخن‌گویان و مبلغان، نه اسکندر توانسته بود از آن بگذرد و نه تیمور و نادر.

خبرنگار مخصوص شفق سرخ، وقایع را چنین گزارش می‌نماید:... در هفته گذشته از اردکان و هر طرف فرمان پیش صادر و پنج ـ شش روز قبل آنها را مورد حمله قرار داده و از بالا قوای هوایی از پایین آتش توپخانه و حملات قشون طوری آنها و قلاعشان را زیر آتش گلوله نابود ساختند که دیگر شرارت را به خاطر نخواهند آورد، بر حسب خبر موثق خصوصی، لهراسب که رئیس شجاع آنهاست با چند نفر رؤسای آنها مقتول،‌ سایرین به کلی متواری و داغون شده‌اند و تا به حال چند بار عجز و لابه و استدعای بخشش نموده‌اند پذیرفته نشده. الآن امیرلشکر ]شیبانی[ با قوا درتنگ «تامراد» میان کوه گیلویه است. 

پیش از ظهر 13 مردادماه 1309، ستون نظامی با آرایش ذیل وارد تنگ تامرادی شد:

1- هنگ نادری به فرماندهی احمد معینی مأمور حفظ عقبه.
2- گروهان اول هنگ رضاپور مأمور جناح راست و ارتفاعات شرقی.
3- گروهان اول هنگ پهلوی مأمور سمت چپ و ارتفاعات غربی.
4- نیروی اصلی و عمده قوا در خط محور اصلی نفوذ به داخل تنگ.
5- یک گروهان سرباز به فرماندهی نظام‌الدین دیبا و هشت چریک قشقایی مسئول تدارکات نیرو و پشت سر قوای اصلی.

جنگجویان بویراحمدی در سنگرهای طبیعی خویش ـ سنگها و درختان ـ موضع گرفته تا ستون نظامی به درون تنگه وارد شدند؛ و آن‌گاه که راه عقب‌نشینی و پیشرفت آنها بسته شد، جنگ را شروع کردند. شلیک‌ گلوله‌های فراوان و باران تیر، بر سر نظامیان باریدن گرفت. نیروی نظامی اکنون در مخمصه عجیبی گرفتار شده بود.

روز اول جنگ که اوج آن از حوالی ظهر به بعد بود، بدین گونه سپری شد که گردانهای پهلودار و جلودار تقریباً به محاصره درآمده و بسیاری از نیروهای خویش را از دست دادند. ارتباط زمینی این گردانها که توسط سربازهای «امربر» صورت می‌گرفت،‌ قطع شد و فقط با آیینه‌های مخابراتی به یکدیگر علامت می‌دادند.

جنگ با شدت هر چه تمام‌‌تر ادامه داشت. شب نبرد و فردای آن، نیروهای نظامی که کاملاً خود را باخته بودند،‌ با محاصره قطعی و انهدام کامل روبه‌رو شدند.

گردان‌های پهلودار در هر دو جناح ـ چپ و راست ـ با تلفات صد در صد از کار افتادند. تلاش گردان‌های کمکی که سعی در نجات محاصره شدگان داشتند، با شکست روبه‌رو شد.

گردان «سرهنگ ابراهیم‌زند» که می‌خواست خط محاصره را بشکند و به کمک نیروهای «جلودار» رود، خود به محاصره درآمد. هنگ دوم رضاپور که به یاری گردان اول (همین هنگ) در جناح راست،‌ شتافته بود به سرنوشت آنها دچار و مضمحل شد. نیروهای تحت فرماندهی «دیبا» که در پشت ستون، بار و بنه و تدارکات را حفاظت می‌کردند،‌ به محاصره درآمده «نظام‌الدین» از ناحیه ران زخمی شد.

جنگجویان و در رأس آنها لهراسب، بیش از همه بویراحمدیها بر تلفات نظامیان می‌افزودند. هر اندازه جنگ طولانی‌تر می‌شد، تعداد زیادتری از نظامیان به خاک و خون کشیده می‌شدند.

«سرهنگ فولادوند» نویسنده خاطرات نظامیان، دورنمای نبرد را در روزهای اول و دوم،‌ این‌گونه به تصویر کشیده است: در ساعت 8 صبح(روز 13 مردادماه 1309) گردان‌های پهلودار، وسیله مأموران ارتباط زمینی تماس خود را با اشرار گزارش دادند و در ساعت 12 نیز گزارشی به همین منوال از قوای عقبه به فرمانده نیرو داده شد. در فواصل ساعت 14 و 15 گردانهای پهلودار گزارش دادند، دشمن تلاش می‌کند ما را به محاصره درآورد و تقاضای کمک فوری کردند.

در ساعت 16 ارتباط زمینی یگانهای مزبور قطع و با آیینه مخابراتی گزارش دادند دشمن از هر طرف و هر نقطه حتی جلوی پای ما می‌جوشد و به نبرد می‌پردازند. در تمام طول شب نبرد ادامه داشت و صبح، نیروی عقبدار گزارش داد با تلاش و مقاومت شدید و تلفات نسبتاً سنگین که یک سروان و دو ستوان جزو شهدا هستند توانستیم اشرار را به عقب برانیم و سرهنگ احمد معینی از ناحیه گوش مورد اصابت گلوله واقع و به عقب ستون منتقل گردید.

صبح روز بعد فرمانده گروهان اول رضاپور، گزارش داد؛ دشمن از تاریکی شب و آشنایی به محل استفاده کرده و ما را به محاصره کامل درآورده، تلفات متوسط و تعداد مجروحین قابل توجه است و سرگرد محمد افشار فرمانده گردان از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله اشرار قرار گرفته، حال وی وخیم است.

از گردان یکم سرهنگ پهلوی که حفظ چپ نیرو بر عهده وی محول بود... گزارشهای ناراحت‌کننده‌ای می‌رسید. بدین لحاظ سرهنگ ابراهیم‌زند فرمانده هنگ مأمور شد با یک گردان، شخصاً به کمک یگان مزبور بشتابد و از محاصره گردان درگیر شده جلوگیری نماید. متأسفانه گردان یکم کمکی، نه تنها نتوانست کاری انجام دهد،‌ بلکه دشمن با شیوه‌های عشایری که ویژه جنگهای کوهستانی است موفق گردید ارتباط آنها را قطع کند و به محاصره خود درآورد.

سرهنگ زند وضع خطرناک خویش را گزارش داد، و اضافه کرد هرگاه توپخانه و نیروی هوایی به یاری محصورین نشتابد، موقعیت ما هر لحظه وخیم‌تر خواهد شد، لیکن این تقاضا تقریباً حساب نشده بود، زیرا نیروی هوایی منحصر به چهار فروند هواپیمای اکتشافی بمب افکن بود که به مناسبت فزونی تعداد مجروحین،‌ تعدادی از آنان را به شیراز انتقال می‌داد، از طرفی بمبهایی که از هواپیما به طرف هدف فرستاده می‌شد در کوهستان قدرت تخریبی چندانی نداشت و تیراندازی آتشبارها نیز به علت ثابت نبودن هدف‌ها که اشرار از پشت سنگی به پشت سنگ دیگر می‌خزیدند و وجود صخره‌های بزرگ نمی‌توانست در مضمحل کردن دشمن نقش مؤثری داشته باشد.

مع‌ذکر همه این عوامل دست به کار شدند و از تلاش آنها نیز نتیجه‌ای عاید نگردید. گردان دوم سرهنگ رضاپور هم که مأموریت یافته بود گردان پهلودار جناح راست را نجات دهد به سرنوشت گردان دوم سرهنگ پهلوی دچار گردید. محاصره شدن گردانهای عملیاتی، وصول اخبار موحش دیگر دایر بر وارد شدن تلفات و افزایش تعداد مجروحین و نبودن وسائل کافی برای زخم‌بندی و انتقال‌ آنها به بیمارستان و عدم امکان بیرون بردن مقتولین از صحنه کارزار، فرمانده نیرو را در یک موقعیت بسیار دشوار قرار داده بود، بویژه آنکه گزارش رسید سرگرد قدر ... که یکی از بهترین فرماندهان گردان بود و ستوان جوان میرفخرایی مجروح و... به دست اشرار اسیر گردید و تلاش برای پس گرفتن وی به جایی نرسید و این افسر بر اثر جراحات وارده به هلاکت رسیده است. 

این نبرد دو روز دیگر نیز ادامه داشت، اما نه به شدت روزهای پیشین. نیروهای نظامی کمتر دست به تحرک می‌یا‌زیدند. گردانهای کمکی جناحین نبرد با تلفات سنگین، تنها، راه نجات خویش را می‌جستند.

گردان کمکی پهلودار جناح چپ به فرماندهی سرهنگ زند، تنها توانست خط محاصره را بشکند و عقب‌نشینی کند.

در جناح راست، گردان دوم سرهنگ رضاپور به همان وضع آشفته و مضمحل گردان اول دچار شده بود. اما لهراسب با عده‌ای از مردان زبده خویش همچنان ستون نظامی را زیر آتش دقیق خود داشت و امکان پیشروی را از آنها گرفته بود. شلیکهای دقیق‌ پی در پی جنگجویان، به علاوه تاکتیک جنگی ویژه کوهستان ـ خاصه تنگه‌ها ـ امان نظامیان را بریده از کار انداخته بود. این تاکتیک ویژه،‌ که در تاریخ‌ نظامی ایران سابقه داشت، همانا پرتاب سنگهای بزرگ و کوچک است‌، که به دشمن محاصره شده آسیب‌های فراوان می‌رساند.

تلاش نیروهای نظامی، اکنون به نجات جان خویش منوط شده بود. بنا به نوشته فولادوند، به دستور فرمانده ستون، نظامیان سعی در اشغال نقطه کوهستانی و ارتفاع مقابل مقر لهراسب نمودند که با تحمل مشقات فراوان و تلفات زیاد عملی گردید. در حین صعود به نوک قله، قاطر حامل بی‌سیم مرتبط با تهران ـ قصر رضاشاه ـ و تلگراف‌چی هر دو هدف قرار گرفتند و بدین ترتیب ارتباط ستون با مرکز قطع شد. قطع ارتباط و عدم اطلاع از وضع نیرو، رضاشاه را در نگرانی بسیاری قرار داده بود.

فردای آن شب، با مداوای بی‌سیم‌چی مجروح و نیز انتقال بی‌سیم اصلی به بالای ارتفاعات،‌ ارتباط با تهران برقرار شد.

چهار روز از نبرد سنگین و خونین در تنگ تامرادی می‌گذشت. نیروهای سرلشکر شیبانی با تلفات بسیار و صدمات فراوان شکست را پذیرفته بودند. این موضوع را رضاشاه نیز دریافت و دستور عقب‌نشینی داد.

به دستور او شورایی جنگی در مرکز و نیز در تنگ تامرادی تشکیل شد،‌ و به دنبال آن: «رؤسای ارکان ستاد عملیاتی و فرماندهان هنگ‌های چهارگانه در امر عقب‌نشینی و تخلیه تنگ وحدت نظر پیدا کردند و ترک این معبر تاریخی که بعضیها آن را «دهلیز مرگ» نام نهاده‌اند مورد تأیید سرلشکر شیبانی قرار گرفت و پس از کسب اجازه از پیشگاه شاهنشاه وقت رضاشاه و تهیه مقدمات، به موقع اجرا گذارده شد...»

وضع بحرانی و رقت‌بار نیروهای نظامی که از هر طرف توسط جنگجویان بویراحمدی در محاصره و فشار بودند، چنان وخیم بود که همگی،‌ هر لحظه مرگ را به چشم خویش می‌دیدند. به طوری که هر فرد نظامی به محض اتمام مهماتش، گلوله آخر را نثار جان خویش می‌نمود.  حتی سرلشکر شیبانی،‌ خود را برای خودکشی در آخرین لحظات آماده می‌کرد.

«فولادوند» به خوبی این وضع نابسامان و آشفته را بیان کرده است: در چهارمین روز نبرد در تنگ تامرادی از سیمای خسته افسران و سربازان که می‌بایست با شکم گرسنه و کامی تشنه و مشاهده مناظر کشتگان و وضع وخیم و رقت‌بار زخمی‌ها که در درد و خون غوطه‌ور بودند، به نبرد ادامه دهند، آثار یأس مشهود بود و برای فرماندهان یگان‌ها و سرلشکر شیبانی مسلم شد که اگر بدان منوال جنگ ادامه یابد،‌ بیهوده جان به هدر دادن است و نوعی خودکشی! زیرا روحیه و نیروی پایداری به سرعت رو به کاهش است... بعضی از افسران که در آن روز در ستاد نیرو بوده‌اند اظهار... نمودند وضع نیروی ده هزار نفری در تنگ تامرادی به قدری وخیم و تکان‌دهنده بود که سرلشکر شیبانی اسلحه کمری خویش را برای آخرین لحظه در صورتی که وخامت اوضاع به اسارت منتهی گردد به قصد خودکشی آماده کرده بود. 

بر اساس نظر شورای جنگی نظامیان در تنگ تامرادی و در مرکز، دستور عقب‌نشینی و خاتمه جنگ داده شده؛ و بدین ترتیب آنها با تحمل تلفات زیاد، شکست را پذیرفتند. فولادوند می‌نویسد:... بنابر برآوردی که در شورای جنگی نیرو به عمل آمده [بود]، تعداد سربازان مقتول در دو گردان محاصره شده و یگان‌هایی که به کمک آنها شتافته بودند، همچنین تلفات وارده به قسمت عقبدار در طول چهار روز نبرد به یک هزار نفر تخمین زده شد! و شماره‌ سربازان زخمی به چهارصد نفر بالغ گردید، که از این تعداد، معدودی به علت نرسیدن وسایل درمانی جان سپردند...

از سوی دیگر چریک‌های قشقایی به رهبری ناصرخان قشقایی به جهت سابقه دوستی و رفاقت خود و پدرش با خوانین و سران بویراحمدی، دست به کار شدند و با فرستادن پیکهایی نزد آنها، پیشنهاد آتش‌بس و عقب‌نشینی نظامیان را دادند.

سران بویراحمدی، بالاخره موضوع پیشنهادی را پذیرفتند و تنها لهراسب مخالفت می‌کرد. پس از بحث و جدلهای فراوان و توسل به پند و اندرز و التماس، لهراسب مجاب شد و تقاضای قشقاییها ـ که اکنون مصالحه‌جویان درگیری شده بودند ـ مورد موافقت قرار گرفت. بدین ترتیب باقی مانده نیروهای نظامی، بدون اینکه بتوانند اجساد، وسائل و بار و بنه خویش را با خود ببرند، عقب نشستند.

بدین گونه لشکرکشی ده هزار نفری حکومت رضاشاه برای تنبیه و «قلع و قمع» مردم بویراحمد،‌ تنها حاصلی که در پی داشت شکست فاحش نظامیان ـ و به تبع آن دولت ـ بود، به علاوه تلفات بسیار زیاد و رسوایی عقب‌نشینی. باقی مانده نیروهای تحت امر شیبانی به فهلیان ممسنی عقب نشستند و در آنجا با تقویت نیروهای کمکی و امدادی به شیراز مراجعت کردند. فولادوند معتقد است: عقب‌نشینی نظامیان در تنگ تامرادی و تصمیم رضاشاه به این عقب‌نشینی، آن‌چنان «پرثمر» بوده «که سرنوشت تمام خطه فارس و جنوب ایران را تغییر داد.»  وی البته مشخص نمی‌کند،‌ چگونه!




نوشته شده توسط dasht room
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

منطقه تاریخی دشت روم

زاگرس گستردیه فخرودورون**دیارش نمونیه پربرف و بارون******دشتروم لنگر گرو سپاه رومی**تاریخه ورق زنیت سی هر ایرونی

منطقه تاریخی دشت روم

دلیل نامگذاری دشتروم
به این دلیل ک در زمان داریوش سوم که جنگ با سپاهیان رومی بود.سپاهیان رومی در دشتی اتراق میکنند ک با اخرین سردار شجاع ایرانی بنام اریو برزن در پیکار بودند وسپاهیان رومی دراین دشت شکست میخورند وازان به بعد به دشت روم معروف شد.واز اثار تاریخی ان تپه طلایی(به زبان محلی تل خرگوشی) و تنگاری (مخفف تنگه اریو برزن)ک در25کیلومتری شهر یاسوج واقع شده است.

بایگانی
نویسندگان

جنگ تامرادی معبری مخوف

چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۲۸ ب.ظ

نگ تامرادی معبری مخوف

بیش از یک ماه از لشکرکشی عظیم و همگانی ارتش می‌گذشت و برخوردها و درگیریهای مختصر و شدیدی نیز رخ داده بود و نظامیان علی‌رغم تلفات زیادی که داده بودند، توانسته بودند جنگجویان بویراحمدی را به خاک خویش عقب برانند.

آنان این واقعه را پیروزی بزرگی برای خود می‌دانستند. خبرهای روزنامه‌ها همه حاکی از فتح و فیروزی نظامیان بود. قشون تحت امیر شیبانی،‌ اکنون به نقطه‌ای قدم می‌گذاشت که طبق گفته سخن‌گویان و مبلغان، نه اسکندر توانسته بود از آن بگذرد و نه تیمور و نادر.

خبرنگار مخصوص شفق سرخ، وقایع را چنین گزارش می‌نماید:... در هفته گذشته از اردکان و هر طرف فرمان پیش صادر و پنج ـ شش روز قبل آنها را مورد حمله قرار داده و از بالا قوای هوایی از پایین آتش توپخانه و حملات قشون طوری آنها و قلاعشان را زیر آتش گلوله نابود ساختند که دیگر شرارت را به خاطر نخواهند آورد، بر حسب خبر موثق خصوصی، لهراسب که رئیس شجاع آنهاست با چند نفر رؤسای آنها مقتول،‌ سایرین به کلی متواری و داغون شده‌اند و تا به حال چند بار عجز و لابه و استدعای بخشش نموده‌اند پذیرفته نشده. الآن امیرلشکر ]شیبانی[ با قوا درتنگ «تامراد» میان کوه گیلویه است. 

پیش از ظهر 13 مردادماه 1309، ستون نظامی با آرایش ذیل وارد تنگ تامرادی شد:

1- هنگ نادری به فرماندهی احمد معینی مأمور حفظ عقبه.
2- گروهان اول هنگ رضاپور مأمور جناح راست و ارتفاعات شرقی.
3- گروهان اول هنگ پهلوی مأمور سمت چپ و ارتفاعات غربی.
4- نیروی اصلی و عمده قوا در خط محور اصلی نفوذ به داخل تنگ.
5- یک گروهان سرباز به فرماندهی نظام‌الدین دیبا و هشت چریک قشقایی مسئول تدارکات نیرو و پشت سر قوای اصلی.

جنگجویان بویراحمدی در سنگرهای طبیعی خویش ـ سنگها و درختان ـ موضع گرفته تا ستون نظامی به درون تنگه وارد شدند؛ و آن‌گاه که راه عقب‌نشینی و پیشرفت آنها بسته شد، جنگ را شروع کردند. شلیک‌ گلوله‌های فراوان و باران تیر، بر سر نظامیان باریدن گرفت. نیروی نظامی اکنون در مخمصه عجیبی گرفتار شده بود.

روز اول جنگ که اوج آن از حوالی ظهر به بعد بود، بدین گونه سپری شد که گردانهای پهلودار و جلودار تقریباً به محاصره درآمده و بسیاری از نیروهای خویش را از دست دادند. ارتباط زمینی این گردانها که توسط سربازهای «امربر» صورت می‌گرفت،‌ قطع شد و فقط با آیینه‌های مخابراتی به یکدیگر علامت می‌دادند.

جنگ با شدت هر چه تمام‌‌تر ادامه داشت. شب نبرد و فردای آن، نیروهای نظامی که کاملاً خود را باخته بودند،‌ با محاصره قطعی و انهدام کامل روبه‌رو شدند.

گردان‌های پهلودار در هر دو جناح ـ چپ و راست ـ با تلفات صد در صد از کار افتادند. تلاش گردان‌های کمکی که سعی در نجات محاصره شدگان داشتند، با شکست روبه‌رو شد.

گردان «سرهنگ ابراهیم‌زند» که می‌خواست خط محاصره را بشکند و به کمک نیروهای «جلودار» رود، خود به محاصره درآمد. هنگ دوم رضاپور که به یاری گردان اول (همین هنگ) در جناح راست،‌ شتافته بود به سرنوشت آنها دچار و مضمحل شد. نیروهای تحت فرماندهی «دیبا» که در پشت ستون، بار و بنه و تدارکات را حفاظت می‌کردند،‌ به محاصره درآمده «نظام‌الدین» از ناحیه ران زخمی شد.

جنگجویان و در رأس آنها لهراسب، بیش از همه بویراحمدیها بر تلفات نظامیان می‌افزودند. هر اندازه جنگ طولانی‌تر می‌شد، تعداد زیادتری از نظامیان به خاک و خون کشیده می‌شدند.

«سرهنگ فولادوند» نویسنده خاطرات نظامیان، دورنمای نبرد را در روزهای اول و دوم،‌ این‌گونه به تصویر کشیده است: در ساعت 8 صبح(روز 13 مردادماه 1309) گردان‌های پهلودار، وسیله مأموران ارتباط زمینی تماس خود را با اشرار گزارش دادند و در ساعت 12 نیز گزارشی به همین منوال از قوای عقبه به فرمانده نیرو داده شد. در فواصل ساعت 14 و 15 گردانهای پهلودار گزارش دادند، دشمن تلاش می‌کند ما را به محاصره درآورد و تقاضای کمک فوری کردند.

در ساعت 16 ارتباط زمینی یگانهای مزبور قطع و با آیینه مخابراتی گزارش دادند دشمن از هر طرف و هر نقطه حتی جلوی پای ما می‌جوشد و به نبرد می‌پردازند. در تمام طول شب نبرد ادامه داشت و صبح، نیروی عقبدار گزارش داد با تلاش و مقاومت شدید و تلفات نسبتاً سنگین که یک سروان و دو ستوان جزو شهدا هستند توانستیم اشرار را به عقب برانیم و سرهنگ احمد معینی از ناحیه گوش مورد اصابت گلوله واقع و به عقب ستون منتقل گردید.

صبح روز بعد فرمانده گروهان اول رضاپور، گزارش داد؛ دشمن از تاریکی شب و آشنایی به محل استفاده کرده و ما را به محاصره کامل درآورده، تلفات متوسط و تعداد مجروحین قابل توجه است و سرگرد محمد افشار فرمانده گردان از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله اشرار قرار گرفته، حال وی وخیم است.

از گردان یکم سرهنگ پهلوی که حفظ چپ نیرو بر عهده وی محول بود... گزارشهای ناراحت‌کننده‌ای می‌رسید. بدین لحاظ سرهنگ ابراهیم‌زند فرمانده هنگ مأمور شد با یک گردان، شخصاً به کمک یگان مزبور بشتابد و از محاصره گردان درگیر شده جلوگیری نماید. متأسفانه گردان یکم کمکی، نه تنها نتوانست کاری انجام دهد،‌ بلکه دشمن با شیوه‌های عشایری که ویژه جنگهای کوهستانی است موفق گردید ارتباط آنها را قطع کند و به محاصره خود درآورد.

سرهنگ زند وضع خطرناک خویش را گزارش داد، و اضافه کرد هرگاه توپخانه و نیروی هوایی به یاری محصورین نشتابد، موقعیت ما هر لحظه وخیم‌تر خواهد شد، لیکن این تقاضا تقریباً حساب نشده بود، زیرا نیروی هوایی منحصر به چهار فروند هواپیمای اکتشافی بمب افکن بود که به مناسبت فزونی تعداد مجروحین،‌ تعدادی از آنان را به شیراز انتقال می‌داد، از طرفی بمبهایی که از هواپیما به طرف هدف فرستاده می‌شد در کوهستان قدرت تخریبی چندانی نداشت و تیراندازی آتشبارها نیز به علت ثابت نبودن هدف‌ها که اشرار از پشت سنگی به پشت سنگ دیگر می‌خزیدند و وجود صخره‌های بزرگ نمی‌توانست در مضمحل کردن دشمن نقش مؤثری داشته باشد.

مع‌ذکر همه این عوامل دست به کار شدند و از تلاش آنها نیز نتیجه‌ای عاید نگردید. گردان دوم سرهنگ رضاپور هم که مأموریت یافته بود گردان پهلودار جناح راست را نجات دهد به سرنوشت گردان دوم سرهنگ پهلوی دچار گردید. محاصره شدن گردانهای عملیاتی، وصول اخبار موحش دیگر دایر بر وارد شدن تلفات و افزایش تعداد مجروحین و نبودن وسائل کافی برای زخم‌بندی و انتقال‌ آنها به بیمارستان و عدم امکان بیرون بردن مقتولین از صحنه کارزار، فرمانده نیرو را در یک موقعیت بسیار دشوار قرار داده بود، بویژه آنکه گزارش رسید سرگرد قدر ... که یکی از بهترین فرماندهان گردان بود و ستوان جوان میرفخرایی مجروح و... به دست اشرار اسیر گردید و تلاش برای پس گرفتن وی به جایی نرسید و این افسر بر اثر جراحات وارده به هلاکت رسیده است. 

این نبرد دو روز دیگر نیز ادامه داشت، اما نه به شدت روزهای پیشین. نیروهای نظامی کمتر دست به تحرک می‌یا‌زیدند. گردانهای کمکی جناحین نبرد با تلفات سنگین، تنها، راه نجات خویش را می‌جستند.

گردان کمکی پهلودار جناح چپ به فرماندهی سرهنگ زند، تنها توانست خط محاصره را بشکند و عقب‌نشینی کند.

در جناح راست، گردان دوم سرهنگ رضاپور به همان وضع آشفته و مضمحل گردان اول دچار شده بود. اما لهراسب با عده‌ای از مردان زبده خویش همچنان ستون نظامی را زیر آتش دقیق خود داشت و امکان پیشروی را از آنها گرفته بود. شلیکهای دقیق‌ پی در پی جنگجویان، به علاوه تاکتیک جنگی ویژه کوهستان ـ خاصه تنگه‌ها ـ امان نظامیان را بریده از کار انداخته بود. این تاکتیک ویژه،‌ که در تاریخ‌ نظامی ایران سابقه داشت، همانا پرتاب سنگهای بزرگ و کوچک است‌، که به دشمن محاصره شده آسیب‌های فراوان می‌رساند.

تلاش نیروهای نظامی، اکنون به نجات جان خویش منوط شده بود. بنا به نوشته فولادوند، به دستور فرمانده ستون، نظامیان سعی در اشغال نقطه کوهستانی و ارتفاع مقابل مقر لهراسب نمودند که با تحمل مشقات فراوان و تلفات زیاد عملی گردید. در حین صعود به نوک قله، قاطر حامل بی‌سیم مرتبط با تهران ـ قصر رضاشاه ـ و تلگراف‌چی هر دو هدف قرار گرفتند و بدین ترتیب ارتباط ستون با مرکز قطع شد. قطع ارتباط و عدم اطلاع از وضع نیرو، رضاشاه را در نگرانی بسیاری قرار داده بود.

فردای آن شب، با مداوای بی‌سیم‌چی مجروح و نیز انتقال بی‌سیم اصلی به بالای ارتفاعات،‌ ارتباط با تهران برقرار شد.

چهار روز از نبرد سنگین و خونین در تنگ تامرادی می‌گذشت. نیروهای سرلشکر شیبانی با تلفات بسیار و صدمات فراوان شکست را پذیرفته بودند. این موضوع را رضاشاه نیز دریافت و دستور عقب‌نشینی داد.

به دستور او شورایی جنگی در مرکز و نیز در تنگ تامرادی تشکیل شد،‌ و به دنبال آن: «رؤسای ارکان ستاد عملیاتی و فرماندهان هنگ‌های چهارگانه در امر عقب‌نشینی و تخلیه تنگ وحدت نظر پیدا کردند و ترک این معبر تاریخی که بعضیها آن را «دهلیز مرگ» نام نهاده‌اند مورد تأیید سرلشکر شیبانی قرار گرفت و پس از کسب اجازه از پیشگاه شاهنشاه وقت رضاشاه و تهیه مقدمات، به موقع اجرا گذارده شد...»

وضع بحرانی و رقت‌بار نیروهای نظامی که از هر طرف توسط جنگجویان بویراحمدی در محاصره و فشار بودند، چنان وخیم بود که همگی،‌ هر لحظه مرگ را به چشم خویش می‌دیدند. به طوری که هر فرد نظامی به محض اتمام مهماتش، گلوله آخر را نثار جان خویش می‌نمود.  حتی سرلشکر شیبانی،‌ خود را برای خودکشی در آخرین لحظات آماده می‌کرد.

«فولادوند» به خوبی این وضع نابسامان و آشفته را بیان کرده است: در چهارمین روز نبرد در تنگ تامرادی از سیمای خسته افسران و سربازان که می‌بایست با شکم گرسنه و کامی تشنه و مشاهده مناظر کشتگان و وضع وخیم و رقت‌بار زخمی‌ها که در درد و خون غوطه‌ور بودند، به نبرد ادامه دهند، آثار یأس مشهود بود و برای فرماندهان یگان‌ها و سرلشکر شیبانی مسلم شد که اگر بدان منوال جنگ ادامه یابد،‌ بیهوده جان به هدر دادن است و نوعی خودکشی! زیرا روحیه و نیروی پایداری به سرعت رو به کاهش است... بعضی از افسران که در آن روز در ستاد نیرو بوده‌اند اظهار... نمودند وضع نیروی ده هزار نفری در تنگ تامرادی به قدری وخیم و تکان‌دهنده بود که سرلشکر شیبانی اسلحه کمری خویش را برای آخرین لحظه در صورتی که وخامت اوضاع به اسارت منتهی گردد به قصد خودکشی آماده کرده بود. 

بر اساس نظر شورای جنگی نظامیان در تنگ تامرادی و در مرکز، دستور عقب‌نشینی و خاتمه جنگ داده شده؛ و بدین ترتیب آنها با تحمل تلفات زیاد، شکست را پذیرفتند. فولادوند می‌نویسد:... بنابر برآوردی که در شورای جنگی نیرو به عمل آمده [بود]، تعداد سربازان مقتول در دو گردان محاصره شده و یگان‌هایی که به کمک آنها شتافته بودند، همچنین تلفات وارده به قسمت عقبدار در طول چهار روز نبرد به یک هزار نفر تخمین زده شد! و شماره‌ سربازان زخمی به چهارصد نفر بالغ گردید، که از این تعداد، معدودی به علت نرسیدن وسایل درمانی جان سپردند...

از سوی دیگر چریک‌های قشقایی به رهبری ناصرخان قشقایی به جهت سابقه دوستی و رفاقت خود و پدرش با خوانین و سران بویراحمدی، دست به کار شدند و با فرستادن پیکهایی نزد آنها، پیشنهاد آتش‌بس و عقب‌نشینی نظامیان را دادند.

سران بویراحمدی، بالاخره موضوع پیشنهادی را پذیرفتند و تنها لهراسب مخالفت می‌کرد. پس از بحث و جدلهای فراوان و توسل به پند و اندرز و التماس، لهراسب مجاب شد و تقاضای قشقاییها ـ که اکنون مصالحه‌جویان درگیری شده بودند ـ مورد موافقت قرار گرفت. بدین ترتیب باقی مانده نیروهای نظامی، بدون اینکه بتوانند اجساد، وسائل و بار و بنه خویش را با خود ببرند، عقب نشستند.

بدین گونه لشکرکشی ده هزار نفری حکومت رضاشاه برای تنبیه و «قلع و قمع» مردم بویراحمد،‌ تنها حاصلی که در پی داشت شکست فاحش نظامیان ـ و به تبع آن دولت ـ بود، به علاوه تلفات بسیار زیاد و رسوایی عقب‌نشینی. باقی مانده نیروهای تحت امر شیبانی به فهلیان ممسنی عقب نشستند و در آنجا با تقویت نیروهای کمکی و امدادی به شیراز مراجعت کردند. فولادوند معتقد است: عقب‌نشینی نظامیان در تنگ تامرادی و تصمیم رضاشاه به این عقب‌نشینی، آن‌چنان «پرثمر» بوده «که سرنوشت تمام خطه فارس و جنوب ایران را تغییر داد.»  وی البته مشخص نمی‌کند،‌ چگونه!


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی