ایل بویراحمد ورضاه شاه
یل بویر احمد و رضاشاه
رابطه ایلات کهگیلویه و بویراحمد با رضاشاه، تا قبل از پادشاهی رضاشاه و نمایان شدن ماهیت و اهداف واقعی او؛ دوستانه و حاکی از رفاقت و حمایت بود. در جریان سرکوب «شیخ خزعل» که «از شیوخ آلمحسین و از طایفه بنیکعب» بود ؛ و ظاهراً سودای استقلالطلبی خوزستان را در سر میپرورانید؛ رضاخان از حمایت ایلات جنوب ـ از جمله ایلات کهگیلویه و بویراحمد ـ برخوردار شد. در این واقعه، تنها «حسینخان بهمئی» ـ رئیس قسمتی از ایل بهمئی کهگیلویه ـ به حمایت از شیخ خزعل، در مقابل نظامیان رضاخان ایستاد.
بنا به نقل احمد کسرویحسین خان، «دختر» حسین خان بهمئی «زن یکی از پسران شیخ بود.» علاوه بر این، براساس گفته سردار اسعد،«حسینخان بهمئی دائی امیرمجاهد» بختیاری بود؛ و «پسر امیرمجاهد» به طرفداری از شیخ خزعل، در نزدیکی بهبهان «با قشون دولت جنگ» میکرد.
در همین جنگهای نزدیک بهبهان ـ در کیکاوس و زیدون ـ بوده، که ایلات کهگیلویه و بویراحمد، موفق به شکست دادن طرفداران شیخ خزعل میشوند. سردار اسعد به شکست و تلفات حسینخان بهمئی اشاره میکند و مینویسد: «حسینخان شکست خورد. بیست و پنج نفر کشته و بیست و دو نفر اسیر دادند. محمد شفیعخان برادر زاده حسینخان دستگیر ]و[ زکیخان مقتول شد. زکیخان رئیس یک دسته بهمئی بود.»
به رغم حمایت ایلات کهگیلویه و بویراحمد از رضاخان و سرکوب شیخ خزعل و طرفدارانش؛ تعارض و تضاد آنان پس از پادشاهی رضاشاه و شروع اقدامات وی، آغاز شد.
مؤلف کتاب «کوه گیلویه و ایلات آن» ـ که در آغاز زمامداری پهلوی دوم منتشر شده ـ معتقد است: «پس از برانداختن دولت قاجار خورد خورد ]خرد خرد[ سیاست تحبیبی و ملائم دولت پهلوی تغییر پیدا کرد و مخصوصاً برای نشان دادن قوه و اقتدار و توسعه نفوذ قدری جلو فرمانروایان نظامی سست گشت و آنان نیز دست خود را خوب بازی کرده، هر اندازه که توانستند قدرت و نفوذ خود را بر ایلات و سایر مردم تحمیل کردند و رفته رفته نارضایتی توده مردم مخصوصاً ایلات فراهم گشت.»
در واقع، سیاستهای خانمان برانداز رضاشاه، نارضایتی توده مردم ایلات را بیش از سران آنان برانگیخت. در نتیجه، تودههای مردمی، به فرماندهی و رهبری جنگجویان ایلی خویش، بیشترین مقاومت و مبارزه را علیه نظامیان رضاشاه، به منصه ظهور رساندند.
سیاست سرکوب ایلات کهگیلویه و بویراحمد ـ خاصه ایل بویراحمد که در مسایل سیاسی ـ اجتماعی کشور جلوه بیشتری داده بود ـ از سال 1306 ش آغاز شد. سردار اسعد بختیاری، «وزیر جنگ» رضاشاه ـ در دولت مخبرالسلطنه (خرداد 1306 ـ اسفند 1306) ـ به دستور سرکوبی ایل بویراحمد، توسط رضاشاه، اشاره صریح دارد. وی میگوید: «چندی قبل شاه به من فرمود باید یک اردو برود برای سرکوبی بویراحمد، عرض کردم امر کنید یک دسته بختیاری، یک دسته قشقائی با یک دسته نظامی بروند و امر شد. اردو همین قسم حرکت کرد.»
سیاست سرکوب ایلات کهگیلویه و بویراحمد ـ خاصه ایل بویراحمد که در مسایل سیاسی ـ اجتماعی کشور جلوه بیشتری داده بود ـ از سال 1306 ش آغاز شد. سردار اسعد بختیاری، «وزیر جنگ» رضاشاه ـ در دولت مخبرالسلطنه (خرداد 1306 ـ اسفند 1306) ـ به دستور سرکوبی ایل بویراحمد، توسط رضاشاه، اشاره صریح دارد. وی میگوید: «چندی قبل شاه به من فرمود باید یک اردو برود برای سرکوبی بویراحمد، عرض کردم امر کنید یک دسته بختیاری، یک دسته قشقائی با یک دسته نظامی بروند و امر شد. اردو همین قسم حرکت کرد.»
اردوکشی رضاشاه برای سرکوب بویراحمد، در «مرداد 1306» انجام گرفته است. ظاهراً سران ایل بویراحمد علیا ـ غلامحسینخان و سرتیپ خان بویراحمدی ـ از یک ماه قبل (تیرماه) جریان اردوکشی و منویات مخرب رضاشاه را مطلع شده بودند.
بنابراین در تلگرافی به تاریخ 24/4/1306، ضمن یادآوری «خدمات» خویش، ملتمسانه از «اولیاء امور» خواسته بودند: «نقشهکشیهای مغرضان را که برای جلب نفع شخصی است ترتیب اثر ندهندو خون بیگناهان را نریخته، اموال آنها را که مولد مالیات سنواتی است بدست قشقایی و غیره به غارت ندهند... و از پایمال شدن خون جمعی بیگناه مظلوم جلوگیری فرمایند.»
در این تلگراف که ظاهراً به «مجلس شورای ملی»، «آقای امام جمعه»، «ریاست جلیله وزراء عظام»، «وزارت داخله»، «وزارت جنگ» و روزنامههای مختلف چون گلشن، میهن، ستاره ایران، جارچی و غیره ارسال گردیده؛ مطالب «مهمی» بیان شده است؛ که خود مؤید اندیشه مخرب رضاشاه و مأموران اوست.
به علاوه، نشان میدهد مردم ایلات و سران آنان، خواهان جنگ و جدل با حکومت مرکزی نبوده؛ و در واقع واکنش آنها از سر اجبار و ناچاری بوده است.
در این تلگراف آمده است: «... چندین سال قبل که کلانتری طایفه ایل بویراحمد مستقلاً به مرحوم کریمخان پدر چاکران برگزار بود به تحریک بعضی از اشخاص شکرالهخان عموی چاکران محرک قتل مشارالیه شده پس از مقتول ساختن آن مرحوم خانه و احشام این چاکران را غارت کرده تمام ایل و احشام و املاک و کلیه علاقهجات چاکران را متصرف شده، این اقلان فراراً، به محل دیگری عزیمت کرده و فرصتجویی برای استحقاق خود مینمودیم تا اوقاتیکه اداره جلیله قشون مقتدر کنونی تشکیل و روزنه امیدواری برای چاکران پدیدار آمده خود را معرفی کرده و مورد توجه و ارجاع خدمات واقع شدیم که [به] شهادت دوسیههای مضبوطه در وزارتخانههای مربوطه خدمات نمایان چاکران عبارت است از[:] دستگیری و تسلیم میر مذکور یاغی که چندین سال در فارس و کهگیلویه شرارت کرده و موقع طغیان خزعل خدماتی شده که مورد توجه رؤسا مافوق شده و شاید از اداء شهادت خود امروزه مضایقت نفرمایند و موقع خلعسلاح از تمام ایلات و عشایر جنوب سبقت جسته تفنگ و فشنگ جمعی خود را گرفته تسلیم مأمورین مربوطه داشته و خود را برای انجام خدمات محوله از مراکز مربوطه حاضر داشته و فعلا از اظهار خدمات جزئی صرفنظر مینمائیم.
لکن در مقابل خدمات چاکران شکرالهخان موصوف همیشه درصدد تخریب کار بوده و ... موجبات بدنامی چاکران را فراهم میکرد. چون انقیاد کامل چاکران و انجام خدمات محوله از حیث مواظبت در نظم محل جمعی خود و تأدیه مالیات سنواتی و خدمات دیگر مانع از مقاصد مغرضانه او بود... تا اینکه باتهام سرقتی دولت محرک شده مأمور نظامی در طایفه ایل عزام داشتند و کدخدای یکی از احشام راتحت فشار قرار دادند چاکران هم در مرکز ساخلوی بهبهان بودیم.چون موضوع اتهام صرف بود این مردم وحشی تحمیلات و فشارهای مأمور مزبور را بالاخره تاب تحمل نیاورده او را به قتل رساندند...
از طرفی آقای یاور امانالهخان را که چند سال است فرمانده ساخلوی کهگیلویه و بهبهان میباشد تطمیع و با خود همراه کرده ایشان هم بهانهجوئی کردند و موجبات بدنامی چاکران را بیشتر فراهم آوردند، آنچه خواستیم خود را تبرئه نموده اصل موضوع را حالی کنیم چون غرض شخصی در کار بود کسی گوش نداده چند مرتبه برای حفظ آبروی خود از امور ایلی استفعای خود را تقدیم مقام امارت معظم لشکر جنوب نمودیم پذیرفته نشد. اینک بر اثر شرارت اشرار معدود دولت گویا تصمیم گرفته کلیه بویراحمد را تحت فشار قرار دهد مظلوم و ستمگر را بلاتبعیض مورد حمله سازد.
علی هذا مشروحاً خاطر آن ذوات را تذکر میدهیم بویراحمد عموماً وحشی و کوهستانی هستند ولی دزدی و شرارت منحصر به چند نفر معدود است که آنها هم در این موقع کوهی و فراری هستند.
خوب است اولیاء امور نقشهکشیهای مغرضان را که برای جلب نفع شخصی است ترتیب اثر ندهند ]و[ خون بیگناهان را نریخته، اموال آنها را که مولد مالیات سنواتی است بدست قشقائی و غیره ]به[ غارت ندهند].[ فقط مساعدت بخود چاکران بنمایند کلیه منویات و مقاصد ممکنه اولیاء امور را اطاعت و اجرا خواهیم نمود].[ اگر کسی به این چاکران دعوی دارد حاضریم که در عدلیه محاکمه نموده در صورت محکومیت از عهده برائیم].[ ملتمس]ایم[ که از پایمال شدن خون جمعی بیگناه مظلوم جلوگیری فرمایند.»
به رغم این تلگراف پیشگیرانه و ملتمسانه، دولت رضاشاه تصمیم «سرکوبی» را گرفته بود. اندکی بعد اردوی نظامی، با همکاری بختیاریها و قشقاییها ـ به همراه برخی خویشاوندان بویراحمدیها در ایلات مذکور ـ بدون جنگ و جدل وارد منطقه شدند و در بویراحمد علیا ـ حوزه سررود، در نزدیکی یاسوج کنونی ـ اردو زدند. در این زمان، دشمنیها و خونریزیهایی میان بویراحمد علیا و سفلی وجود داشت و بنابراین نسبت به هم کینهتوزانه عمل میکردند.
متن تلگراف نیز مؤید آن است؛ زیرا غلامحسینخان و سرتیپ خان، خوانین بویراحمد علیا، اکثر مشکلات مربوطه را به «تحریکات» عموی خویش شکراللهخان ـ خان بویراحمد سفلی ـ منسوب نمودهاند.
این مهم، فقط حاکی از اختلافات خونین خویش بود، و چندان نمیتوانست، صحت داشته باشد. البته شک نیست که ارتباطِ نزدیکِ یک کلانتر با حاکم نظامی، گهگاه موجب فشار و اجحاف حاکم نظامی بر رقیب محلی وی میشد و این جزیی از سیاست سرکوب رضاشاه بود. اما، همه آن به رقابتهاو اختلافات محلی برنمیگشت؛ بلکه سیاست اصلی دولت چنین ایجاب میکرد: یعنی سرکوب دایم و کامل ایلات و عشایر!
در هر حال، اردوی نظامی متشکل از بختیاری، قشقایی و دولت، در منطقه بویراحمد علیا خیمه زدند و ضمن اخذ مالیات و غرامت از مردم ـ به دلیل غارت فارادنبه و بروجن بوسیله برخی از بویراحمدیها ـ سرتیپخان را به عنوان «گروگان» با خود بردند و در واقع بازداشت نمودند.
به دنبال این حوادث و گروگانگیری دولتی، بویراحمدیها در واسط سال 1307 در جنگهایی که میان امام قلیخان رستم ممسنی و فرزندان «حاج محمد معین دهدشتی» (معینالتجار بوشهری) بر سر املاک زرخیز ممسنی اتفاق افتاد، حضور یافتند؛ حضوری سرنوشتساز و مؤثر. جنگ مشهور «دورگ مدین» یا همان «دورگ دهنو»، که سرآغاز «شورش عشایری فارس» در سالهای 1307 تا 1309 محسوب میشود، نتیجه کشمکش مذکور بود.
نیروهای دولتی که در معیت چریکهای طوایف بکش، جاوید و دشمن زیاری ممسنی، به حوزه رستم ممسنی ـ و ابواب جمعی امام قلیخان رستم ـ هجوم برده بردند، خیلی زود به پیروزی رسیدند. اما حضور جنگجویان بویراحمد، عرصه را بر نظامیان و چریکهای محلی تنگ کرد و نهایتاً شکست سختی را بر آنان تحمیل نمود.
نظامیان عقبنشینی نمودند و در فهلیان ممسنی با حمایت چریکهای دیگر از ترکان قشقایی ـ تیرههای درهشوری و کشکولی ـ حمله مجددی را آغاز کردند. ولی نظامیان این بار نیز هزیمت یافتند و تلفات جانی و مالی بسیاری دادند و جمعی از آنان نیز اسیر شدند. در پی این شکست مجدد و عقبنشینی نظامیان، فرمانده تیپ فارس «ابوالحسنخان پورزند» معزول گردید و به جای وی «محمدخان شاهبختی» منصوب شد.
همانگونه که «کاوه بیات» به درستی بیان میکند: «جنگ دورگ مدو به دو لحاظ کاملاً به سود عشایر تمام شد. اول، به لحاظ تسلیحات؛ (گذشته از غنایم جنگی فراوانی که طی دو نبرد به دست بویراحمدیها افتاد، در حدود هفتصد قبضه تفنگ و مهماتی که از سوی دولت در میان چریکهای ... قشقایی ]کشکولیها و درهشوریها[ تقسیم شده بود تا در جهت کمک به نیروهای حکومت به کار رود، مالاً در نبردهای بعدی علیه آن نیروها مورد استفاده قرار گرفت) و دوم، و شاید مهمتر از اسلحه، از حیث شکست سهمناک و مهیبی که ]بویراحمدیها[ بر قوای نظامی تحمیل کردند. این موضوع به ویژه از نظر آن دسته از کلانتران قشقایی که به عنوان رؤسای چریک در جنگ حضور داشتند دور نماند و عامل مهمی در پذیرش اندیشه شورش از سوی آنان بود.»