پس از جنگ تامرادی
نبرد تنگ تامرادی، ضربه هولناکی بر نظامیان رضاشاه وارد آورد. منابع مختلف، ارقام متفاوتی از تلفات نظامیان ذکر کردهاند. فولادوند به «یکهزار و دویست افسر و سرباز» کشته، و «هشتصد سرباز زخمی» اشارت دارد. مؤلفان «تاریخ پنجاه ساله نیروی زمینی شاهنشاهی ایران» میگویند: در عملیات فوق 1200 نفر افسر و درجه دار و سرباز دلیر نیروی زمینی شاهنشاه شربت شهادت نوشیدند و بیش از 800 نفر نیز به سختی مجروح شد.
سردار اسعد، وزیر جنگ رضاشاه، با تجاهل نسبت به این حادثه مهم؛ تعداد مقتولین و مجروحین «قشون امیرلشکر شیبانی» را در طی «یک ماه جنگ» هشتصد نفر ذکر میکند.
قدرت ایل بویراحمد، پس از پیروزی «تنگ تامرادی» بیش از پیش گردید. اما حدود چهار ماه بعد، جنگجوی نامی بویراحمدیها، «لهراسب» (کیلهراس)، در درگیری کماهمیتی با نظامیان ـ در حوزه ممسنی ـ به قتل رسید.
به محض کشته شدن «کی لهراسب»، نه تنها جنگجویان بویراحمدی هزیمت یافتند؛ که هیبت رزمی و اقتدار سیاسی ایل بویراحمد درهم شکست. در واقع قتل کیلهراسب، مساوی با سلطه دولتیان بر ایل بویراحمد بود. فشاری که ایل بویراحمد پس از قتل کیلهراسب، از حکومت رضاشاه متحمل گردید؛ بیسابقه بود. حکومت نظامی، حاکم مطلق منطقه گشت؛ و ظلم و تعدی، به اوج خود رسید.
خوانین بویراحمد تسلیم دولتیان شدند و به همراه خانوادههایشان ـ همچون دیگر ایلات جنوب ـ در تهران نگه داشته شدند. در سال 1313 کلانتران ایل بویراحمد و ممسنی ـ و برخی از بختیاریها ـ اعدام گردیدند؛ و فرزندان آنان تا اواخر سال 1320، موفق به خروج از تهران نشدند. در منطقه، عامه مردم، لامحاله همهگونه جور و جفا را متحمل میشدند.
اسکان اجباری یا تخته قاپو، در واقع از سال 1310 به بعد، به تدریج در بویراحمد اجرا شد. خلعسلاح عشایر، به آسانی صورت گرفت. خدمت سربازی ـ که مردم آن را «اجباری» میخواندند ـ بدون واکنش مؤثری، انجام پذیرفت. اقدامات سختگیرانه و بیرحمانهای از جانب حکومت نظامی اعمال و اجرا میشد. حکومت نظامی، حتی نام دهات و برخی طوایف را تغییر میداد. به طور مثال؛ منطقه «دشتروم» بویراحمد، به اسامی سرهنگ جهانبانی و فرزندانش نامگذاری شد: جهانآباد، منصورآباد، حسینآباد، امیرآباد و...سرهنگ جهانبانی، در نامهای به «ملابهمن» کدخدای طایفه قاید گیوی در دشتروم بویراحمد، مینویسد: آقای ملابهمن، از این تاریخ شما به کدخدایی قریه جدیدالاحداث جهانآباد که در دشت روم ساخته شده برقرار میشوید. از این به بعد طایفه سپرده به شما دیگر اسم قایدگیوی نداشته بلکه رعیت جهانآباد دشتروم است.
در بویراحمد، حتی اسکانشدهها را مجبور میکردند، در زمینهای زراعی محصولاتی بکارند که نه اطلاعی از چگونگی کاشت، داشت و برداشت آن داشتند و نه امکانات آن را.
سندی در دست است که حاکم نظامی منطقه سرهنگ دوم پارس تبار در آگهی مورخه 21/10/1318 به «کلیه سرپرستان و دهداران حوزه بویراحمد» اعلام میدارد: که کشت شلتوک به طور کلی در حوزه تلخسرو و بویراحمد ممنوع بوده و بایستی به جای زراعت شلتوک کنف کاشته شود...
حاکم نظامی خود معترف است که «رعایا اطلاع کافی» از کشت محصولات جدید ندارند. بنابراین چون بایستی «بجای زراعت شلتوک[،] کنف ـ پنبه ـ کتان ـ کنجد ـ کرچک ... زراعت نمایند و برای کشت و زارعت هر یک از محصولاتی که ذکر شده رعایا اطلاع کافی ندارند به اداره کشاورزی مراجعه نموده البته دستور و تعلیمات لازمه کامل به آنها داده خواهد شد...»
یک نویسنده بومی تعداد 21 نفر را ذکر میکند که در زمان زمامداری سرهنگ محمدحسین میرزا جهانبانی (1311 ـ 1309) در بویراحمد و بهبهان اعدام شدهاند . به نظر میرسد جرم برخی از آنان بسیار سبک و عادی بوده؛ و احتمالاً برای ایجاد رعب و وحشت بیشتر در میان ایلات، اعدام شدهاند.
تسلط حکومت نظامی چنان بود که به راحتی دست به اعدام افراد میزدند. یک نویسنده بومی تعداد 21 نفر را ذکر میکند که در زمان زمامداری سرهنگ محمدحسین میرزا جهانبانی (1311 ـ 1309) در بویراحمد و بهبهان اعدام شدهاند .
به نظر میرسد جرم برخی از آنان بسیار سبک و عادی بوده؛ و احتمالاً برای ایجاد رعب و وحشت بیشتر در میان ایلات، اعدام شدهاند. مثلاً یک نفر به نام «گدا» به اتهام سرقت یک رأس گوسفند اعدام میشود؛ دیگری به نام «ملاعلی مردان» به جرم «اغتشاش و تیراندازی»؛ و فردی دیگر به نام «خانبابا سیسختی» به اتهام اینکه «هشت تیر فشنگ» به کسی فروخته بود. در هر حال، اوضاع منطقه کهگیلویه و بویراحمد، تا زمان خلع رضاشاه بدین گونه بوده است.
* برگرفته از کتاب قیام عشایر جنوب نوشته دکتر کشواد سیاهپور منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی