فرزند کوهستانم و از نسل باران
دارم نشاط دیگری با چشمه ساران
رودخانه و جنگل صفای دیگری داشت
کوه دنا حال و هوای دیگری داشت
برف حواشی اندک اندک آب می شد
احساس ما هم بستر مهتاب می شد
ما صبحگاهان با طنین بانگ هی هی
تا قله ی سبز دنا را طی کنیم طی
شاهین زنوک قله اش پرواز می کرد
آهو به روی صخره هایش ناز می کرد
اوراق گل را شبنمی غماز می کرد
قمری نوای دیگری از ساز می کرد
مردیم و با مردانگی ها آشناییم
فرزند آریوبرزن از نسل دناییم
در کشمکش های زمانه مرد هستیم
داماد زنجیم و عروس درد هستیم
اسکندر یونان را ما راه بستیم
ما لشکر محمود افغان را شکستیم
ما مردمی دریا دل و شیر اوژن هستیم
ما صاحب اسطوره های بیژن هستیم